مطالبه آزادی زندانیان سیاسی، تنها یک خواستهی سیاسی نیست. نه صرفاً شعار یک جناح، نه دغدغهی خانوادههای درگیر و نه حتی ترجیع بند فعالان حقوق بشر در مجامع بینالمللی، این خواسته بازتابی است از یک میل عمومی، میل به بازگشت عقلانیت، رأفت و اعتماد به حاکمیت؛ وقتی میگوییم زندانیان سیاسی را آزاد کنید، از چیزی فراتر از آزادی چند نفر حرف میزنیم. در واقع از اعتماد از دست رفته میگوییم، از شکاف بین ملت و حکومت، از احساسی عمیق که درون جامعه تلنبار شده و آن بیان نظرات است. زندانی سیاسی فارغ از آن که چه اندیشهای دارد، نماد قفل شدن دَر گفتوگو در یک کشور است. بگذارید صریح بگویم، آزاد کردن زندانی سیاسی، نشان ضعف نیست بلکه نشان قدرت است. نشانه تسلیم نیست بلکه نشانه درک این واقعیت است که جامعه با سرکوب دوام نمیآورد بلکه با شنیدن دوام میآورد. در شرایطی که اعتماد عمومی در پایینترین سطح ممکن است، هیچ نشانهای مؤثرتر از آزادی اندیشه ورزان در بند، نمیتواند مسیر بازسازی این اعتماد را هموار کند.
در یک جامعه پویا، اندیشه مجازات نمیشود. وقتی نویسندهای، استاد دانشگاهی، دانشجویی یا معلمی به دلیل امضای یک بیانیه، شرکت در یک تجمع یا انتقاد از ساختار رسمی، به حبس کشیده میشود، آنچه زندانی شده فقط او نیست، اعتماد عمومی، امنیت روانی جامعه و امکان اصلاح در سکوت فرو میریزد. اما آیا همهی اینها فقط بعد انسانی دارد؟ خیر. مطالبهی آزادی زندانیان سیاسی، یک راهبرد ملی نیز است. جامعهای که در آن دگراندیشان در بند باشند، نمیتواند به توسعه برسد، چون منتقدان موتور اصلاح هستند، نه دشمنان آن و حذف آنان یعنی حذف آینده. کشوری که منتقدانش را در زندان نگه میدارد، خودش را در گذشته زندانی میکند. در نظامهای مبتنی بر جمهوریت، مخالفت، انتقاد و دگراندیشی نه تنها تهدید تلقی نمیشود، بلکه بخشی ضروری از زیست سیاسی و راه اصلاح امور است.
ما از حکومت نمیخواهیم که لطف کند یا گذشت کند؛ ما میخواهیم حداقل به اصول خودش وفادار بماند، اصولی که در قانون اساسیاش، آزادی اندیشه، آزادی بیان و امنیت اجتماعی را تضمین کرده است. آزادی زندانیان سیاسی میتواند نخستین گام واقعی باشد برای ترمیم این شکاف تاریخی، برای بازگشت گقتوگو، برای کاهش خشم انباشه شده و برای ساختن جامعهای که در آن نه ترس بلکه اعتماد حاکم باشد. در نهایت میخواهیم زندانیان سیاسی آزاد شوند، چون هیچ ملتی با بستن دهان فرزندان خود، آزاد نشده است. هیچ جامعهای با سرکوب اندیشه به توسعه نرسیده است؛ در واقع آنچه یک ملت را پیش میبرد، نه حذف پرسشها، بلکه شنیدن آنها است.